گاهی فکر میکنیم خطر فقط کمین مغازههایی است که در حاشیه خیابان قرار دارند؛ همانهایی که ویترینشان مستقیم در معرض دید است. اما سرقت همیشه از همانجا شروع نمیشود. این بار همهچیز در دل یک پاساژ شلوغ اتفاق افتاد؛ جایی که معمولاً مردم احساس امنیت بیشتری دارند.
خانم محمدی میگوید: «اصلاً قصد خرید مهساز امنیتی نداشتم…» اما پسرش که نگران امنیت مغازه طلافروشیشان در پاساژ فراهانی بود، او را قانع میکند که در کنار همه تجهیزات، یک مه ساز امنیتی مه بیم هم تهیه کنند. تصمیمی که در لحظه شاید اضافه بهنظر میرسید، اما بعدها تبدیل شد به مهمترین انتخاب زندگیشان.
روز سرقت که فرا رسید، همهچیز در چند ثانیه اتفاق افتاد. سارقان مسلح وارد شدند؛ صدای فریاد، اضطراب و ترس… اما درست همان لحظه، دستگاه مه ساز فعال شد. مهِ غلیظی فضای مغازه را پر کرد و دید سارقان را صفر کرد. همین چند ثانیه کافی بود تا جان خانم محمدی نجات پیدا کند و طلاها امن بمانند.
خانم محمدی امروز تنها یک جمله میگوید:
«اگر مه ساز امنیتی مه بیم را نداشتیم… نمیدانیم الان زنده بودیم یا نه.»
گاهی یک تصمیم کوچک، از ما و زندگیمان محافظت میکند؛ تصمیمی که شاید در لحظه ساده بهنظر برسد، اما در روز حادثه تبدیل میشود به تنها نقطه اتکای ما. خانواده محمدی امروز در سلامت کنار هم هستند، فقط بهخاطر چند ثانیهای که «مه بیم» برایشان خرید. امنیت شاید دیده نشود، اما وقتی حادثه میرسد، نبودنش تازه خودش را نشان میدهد.

